علی هوشمند از معدود شاعرانی ست که به اعتقاد من تمام شاخصه های یک شاعر بزرگ و هوشمند را داراست. و جالب آن که او این بزرگی را مدیون نگاه ها واصالت های بومی خود است.علی هوشمند این روزها کتاب (از نستعلیق گیسوان حوّا)را آماده نشر کرده که به زودی در دسترس علاقمندان قرار می گیرد. از این دفتر شعری را با هم بخوانیم:
کفر تو اگر نبود!
و خدا براي چه آفريد مرا؟
براي چه آفريد تو را؟
و خدا
براي چه آفريد مرا؟
براي چه آفريد؟
كفر تو اگر نرسيده بود
به من
حالا كجا من و گوشه ی محراب ابروي تو
كجا ميان مسجد و ميخانه راهي ست
كه مرا
به قديميهاي «اساطیر» می برد
كفر تو اگر نبود
اين كاروان به كشمير
اين ترن سرگردان
به سمرقند
اين اتوبوس تنها
به كجا كه نمي رفت؟
كفر تو اگر نمي وزيد از شميم گيسو
خدا براي چه آفريد مرا
براي چه
كه «بخوسم توي چيشات»
و هي بخوانم:
«دلم پُي دلته»
و تو زاده شوي
در بهار نارنجي
كه سر به روي شانه ی سپيده دمان
شكوفه ميآمد
كفر گيسوي تو اگر نبود
من هم «شبلي» نميشدم
و تو آن گل سرخي كه به سوي من پرتاب
نميشدي
تا شعر بر چوبه ی دار جوانه نميزد
و من ابوسعيد گناوهاي نميشدم
با چهار مصرعهايي
كه پيش از اين
ذكرشان در غربت بوسه و تبسم رفت.
كفر گيسوي تو اگر نبود
تو «جومه نارنجي» من نميشدي
و با چادر مشكي
به خواب من و گل ابريشم
نميآمدي
تو ماه پرپر من نميشدي
و در حوض كوچك ما نميافتادي
و من ماهي تو نميشدم
و نوك نميزدم به دايرههاي آب
و فلسفههايي كه به هم بافته ميشد
تا ما به هم برسیم
در پسين پر از پرندۀ بوشهر
نيشابور چشم هاي تو اگر نبود
من چنگيز معصومي نميشدم
و به غارت آن همه ملاحت هم
اگر ميآمدم
با يك جعبه شيريني ميآمدم و
چند شاخه گل سرخ
براي تو كه خيلي شعري
خيلي
كفر چشم هاي تو اگر نبود
خدا براي چه آفريد مرا؟
براي چه آفريد تو را؟
اي آن كه سال هاست در گاراژ برازجوني ها
«دلم پُي دلته»