شبانی

به تازگی این شعر مرا به همراه چند شعر دیگر از من و دیگران آوازخوان شهیر تاجیکستان استاد دولتمند خالف با موسیقی تاجیکی و لحن دلنشین تاجیکانه خوانده اند:


دلم را چون انارى کاش یک شب دانه مى کردم

به دریا مى زدم در باد و آتش خانه مى کردم

چه مى شد آه اى موساى من، من هم شبان بودم

تمام روز و شب زلف خدا را شانه مى کردم

نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم

اگر مى شد همه محراب را میخانه مى کردم

اگر مى شد به افسانه شبى رنگ حقیقت زد

حقیقت را اگر مى شد شبى افسانه مى کردم

چه مستى ها که هر شب در سر شوریده مى افتاد

چه بازى ها که هر شب با دل دیوانه مى کردم

یقین دارم سرانجام من از این خوبتر مى شد

اگر از مرگ هم چون زندگى پروا نمى کردم

سرم را مثل سیبى سرخ صبحى چیده بودم کاش

دلم را چون انارى کاش یک شب دانه مى کردم


بچه های دسته ی رییس علی...

به رییس علی دلواری قهرمان مبارزه با استعمارگران در جنوب و به مدافعان خلیج فارس


طاقت آوردی خلیج فارس من

این همه سالها تو گرمای جنوب

سفره ی آبی و سبز آسمون

سفره ی مردم تنهای جنوب

**

دشمن از ما چی می خواد؟ خلیج فارس

صدای موجاش گریه هامونه

مرواریداش کابین همسرامون

صدفاش قلک بچه هامونه

**

اون روزا امامقلی خان تو جنوب

پشت پرتغالیا رو خوب شکست

قصه ی دلیری رییس علی

 یاد انگلیسیا همیشه هست

**

بچه های دسته ی رییس علی

یه بار دیگه به میدون می زنن

شب مث ماهی می رن تو دریاها

صبحا مثل موج بیرون می زنن

 

**

پشت این تنگه رو محکم بگیرین

نذارین دشمنامون پا بگیرن

به امام حسین قسم، یزیدیا

اومدن دریا رو از ما بگیرن

                          مردادماه 1391