سردار بلانوش حسین همدانی


جز در ره حق باز نکردیم زبان را
تعظیم نبردیم جهان گذران را

از دست سیاهی برهان در شب تشویش
یا صاحب شمشیر، زمین را و زمان را

نفرین به جهانی که سرانش همه سنگ اند
اف باد به دنیا که فروبسته زبان را

دستی نکشیدند سر سوخته جانان
فرقی ننهادند بهاران و خزان را

امروز هم این طایفه ی آب فروشان
بستند به روی همگان آب روان را

داد دل خود یارب یارب ز که گیریم؟
یارب به که گوییم چنین درد گران را؟

جز خدمت رندی که قدح نوش یقین است
مردی که بنا کرد دگر باره جهان را

**
این تارتنک ها همه پامال هوایند
بستر نکنی خانه ی این تارتنان را

شد سینه ی من مجمره ی روز قیامت
خاموش کند کیست من شعله به جان را

در معرکه گرسیوز و دجال نماناد
برداشت هلا آرش ما تیر و کمان را

باری چه کنم با چه زبانی، چه بیانی
نشتر بزنم طایفه ی گورخران را

با سلسله ی سنگدلان ، کاخ نشینان
با خشم بگویید ببندند دهان را

شد سنبله و حوت همه سهم شروران
دادند به ما عقرب و جوزا ، سرطان را

وقتی خبری نیست ز انسان چه بگویم
"مر گاو و خر و استر و دیگر حیوان را"1

تاریخ گواه است که هر سلسله کآمد
میراث به ما داد همین زخم گران را

امروز ببین این همه تزویر و تکاثر
پر کرده ز زر کیسه ی بهمان و فلان را

حال دل ما مثل خزان نیست، خزان است
خیزید و خز آرید و ببینید خزان را...

**

پیدا و نهان من و ما را مفروشید
پامال مکن حرمت این لاله ستان را

با دست تهی دعوی و اصرار چه دارید؟
گر جنس ندارید ببندید دکان را

یاران منا زخم زبان تا کی و تا چند
کاین بی خردی ها ببرد توش و توان را

می ترسم از این جیفه پرستان که خطاشان
همسفره کفتار کند شیر ژیان را

اسرار شبانی اگرت نیست برادر!
دادی به کف گرگ چرا سرّ شبان را؟

**

سفیانی عصرند کنون طالب و داعش
خواهند بسوزند زمین را و زمان را

بویی به من آر از حرم حضرت زینب(س)
تا هدیه کنم در قدم او سر و جان را

من عاشق دلداده ی آن صحن غریبم
با عاشق دلداده مگو سود و زیان را

امروز ببینید صف آراسته در شام
هم خولی و هم حارث و هم شمر و سنان را

امروز ببین پشت و پناه حرم عشق
الوند و دماوند و سهند و سبلان را

آیینه ای از جنس خدا از حلب آمد
تا بشکند افسانه ی بیدادگران را

سردار بلانوش حسین همدانی
یک باره پر از آینه کردی همدان را

تا رایت مهدی(عج) ست به دست نفس تو
سفیانی و دجال نگیرند جهان را

ایران و عراق و یمن و شام عزادار
آن کیست تحمل کند این داغ گران را

جانت همه لبریز خدا، پر شده ی نور
از سینه برون ریخته ای نام و نشان را

تو رتبه ای از مرتبه دانان بهشتی
" یزدان ندهد مرتبه جز مرتبه دان را "2

پیران وفادار در این عرصه غریب اند
یارب برسان خیل هژبران جوان را

مردانی از سلسله ی رستم دستان
با دادن سر می گذرند این همه خوان را

شد معرکه بیزار ز بیداد مدد کن
تا داد بگیرم همه ی دادرسان را

این سوخته جانان همه در خط امان اند
یارب برسان یار امین را و امان را

آیینه مگر آورد از محضر قرآن
تفسیر کند مرز یقین را و گمان را

نبض من و یاران همه زیر نظر اوست
کو دست کریمش که بگیرد ضربان را

اخوانیه ای گفته ام اینک ز سر درد
از ما برسانید سلامی اخوان را

باشد به اشارات شهید همدانی
راهی بنمایند من هیچ مدان را


18 مهرماه 1394
1- از ناصرخسرو است.
2- از انوری ست.

ظلم اینان کجا و ظلم هشام؟

برای شهدای مظلوم حادثه منا

 

ده ذی الحجه سرزمین منا

گشت از مکر شمر کرببلا

 

شده دنیا پر از دروغ و نفاق

طاقت مسلمین دنیا طاق

 

راه هامان طریقی از آتش

کعبه در منجنیقی از آتش

 

آل مروان و ال ذی الجوشن

مست حمله به سرزمین یمن

 

در زمین یمن به اسماعیل

 تیغ از پشت می زند قابیل

 

پرده داران درون حله به خواب

 گردشان مطربان خراب شراب

 

دین شان نیست غیر ظلم و فساد

 کاخ هاشان بلند چون شداد

 

" کاخ هاشان بلند و همت پست"

محو نفس اند و رفته اند از دست

 

نزدشان شد مقام ابراهیم

 کاخ سبز و سفید و اورشلیم

 

آل ظلم اند و آل استبداد

نیست موسایشان بجز موساد

 

گرم فرمانبری ز کفر و نفاق

 تا زنند آتشی به شام و عراق

 

سنگ بر کعبه می زنند هنوز

 منجنیق است جرثقیل امروز

 

پرده دارند و دزد و تاراجی

 تیغ ها می زنند بر حاجی

 

به همان مردمی که روزی شاد

 ره گشودند روی زین العباد

 

قرنها پیش از این حسین علی

 در همین سرزمین حسین علی

 

حج خود را تمام کرد و گذشت

 به شهادت سلام کرد و گذشت

 

قرنها پیش حضرت سجاد

 پای چون در زمین کعبه نهاد

 

حاجیان راه باز می کردند

 عرض راز و نیاز می کردند

 

این همان مردم وفادارند

 باز هم رو به کعبه می آرند

 

**

 

ده ذی الحجه سرزمین منا

 گشت از مکر شمر کرببلا

 

ناگهان شاه نابکار حجاز

 راه را بست بر جماعت باز

 

شمر گر آب بست این ره بست

حرمت کعبه و منا بشکست

 

این همان مردمان دلگیرند

 به کدامین گناه می میرند؟

 

بارها راه عشق اگر شد گم

راه بگشوده اند این مردم

 

پیش از این بود راضی از این ها

 نور چشمان سیدالشهدا

 

قرن ها رفته است و اینک باز

 ظلم دیگر به میهمان حجاز

 

حاجیان خسته از مصائب شام

 ظلم اینان کجا و ظلم هشام؟

 

با چنین ظلم و جور و نفس و هوی

ابن عبدالملک کجا و شما!

 

دید او ازدحام اهل حرم

پس کشید از حریم کعبه قدم

 

گرچه او از هوای نفس شکست

 بهر نظاره گوشه ای بنشست

 

استلام حجر نکرد هشام

 چون شما تیغ بر نکرد هشام

 

هرچه را آن شقی رعایت کرد

 نسل عبدالعزیز غارت کرد

 

در کمال شقاوت این جانی

عید قربان گرفت قربانی

 

کعبه اما سیاهپوش شماست

پرده ای از پیام عاشوراست

 

دارد از دولت ولای حسین

کعبه هم بوی کربلای حسین

 

مست تر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد

کاروان از هفت شهر عشق و عرفان بگذرد

راه بیت الله اگر از هند و ایران بگذرد

 

مهربانا! یک دو جامی بیشتر از خود برآ

مست تر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد

 

«خون نمی خوابد» چنین گفتند رندان پیش از این

کیست می خواهد که از خون شهیدان بگذرد؟

 

نغمه اش در عین کثرت، جوش وحدت می زند

هرکه از مجموع آن زلف پریشان بگذرد

 

پرده ی عشّاق، حاشا بی ترنّم گل کند

شام دلتنگان مبادا در غم نان بگذرد

 

وای روز ما که در اندوه و حرمان سر شود

حیف عمر ما که در دعوا و بهتان بگذرد

 

خون سهراب و سیاوش سنگ فرش کوچه هاست

رستمی باید که از این آخرین خوان بگذرد

 

کاشکی این روز ها بر ما نمی آمد فرود

حسرت این روز ها بر ما فراوان بگذرد

 

کافر از کافر گذشت و گبر یار گبر شد

کاش می شد تا مسلمان از مسلمان بگذرد

 

حال و روز عاشقان امروز بارانی تر است

نازنینا! اندکی بنشین که باران بگذرد

 

از شراب مشرق توحید خواهد مست شد

گر نسیمِ هند، از خاک خراسان بگذرد