تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟


کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات

دست ما را برساند به دعای عرفات


موسی من تو به دنبال کدامین خضری؟

گوشه ی چشم تو ابری ست پر از آب حیات


خوش به حال شهدایی که نمردند هنوز

که دلی دارند بشکسته تر از پیرهرات


دردشان دردی ست از درد ابوالفضل علی

تشنه لب با تن پر زخم لب شط فرات


نیست جز از جگر خونی شان این همه گل

نیست جز از نفس زخمی شان این برکات


یا حسین ابن علی عشق، دعای عرفه ست

عشق آن عشق که بیرون بردم ازظلمات


پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم

به منا با سر رفتی پی رمی جمرات


به منا رفتی و قنداقه ی توحید به دست

تا بری باشی از ملعبه ی لات و منات


تو همه اصل و اصولی تو همه فرع و فروع

تو همه حج و جهادی تو همه صوم وصلات


ظاهر و باطن تو نیست بجز جلوه حق

که هم آیین صفاتی و هم آیینه ی ذات


مرحبا آجرک الله بزرگا مردا

نیست در دست تو جز نسخه ی حاجات و برات


شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود

جان ناقابل من چیست که گویم به فدات


تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟

از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟


جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی

پای این سفره که نور است و سلام و صلوات



                                                روز عرفه سال 1390



کشته ی آن نگاهم در شب عید قربان



چرخ زدم  چه ناگاه ، نور شدم  چه آسان

روح من از مدینه ست ، خاك  من ازخراسان


کیست برابر من ؟ آن  سوی  مشعر من

کشته ی آن نگاهم در شب عید قربان


سنگ بزن كه در من آينه اي برويد

سنگ بزن كه در من شور گرفته  شيطان


نذر دلم كن امشب  سلسله الذهب را

چيست به غير زنجير سلسله هاي عرفان


دف بزنيد امشب ، با دل من بچرخيد

عقل بگو بچرخد ، عشق بگو بچرخان


اين تب ليله القدر يا تب عيد اضحي ست

اين شب عيد فطر است يا شب عيد قربان ؟

لبیک

خدا را حلقۀ کعبه‌ست این یا حلقۀ مویت

چه دور افتاده‌ام از حجراسماعیل پهــلویت

 تمام عاشقان بر گرد گیسوی تو می‌چرخند

بخوان امسال ما را هم به بیت الله گیسویت

 شبی از خطّ نسخ روی ماهت پرده را بردار

شکسته قلب‌ها را خطّ نستعلیق ابرویت

 نه تنها چشم هایت سورة والشّمس می خوانند

به المیزان قسم، تفسیر یوسف می‌کند رویت

 تعالی الله خود لبّیک اللّهم لبّیکی

چه لبّیکی که در هفت آسمان پیچیده هوهویت....