این شعر را در روزهایی گفتم که هنوز جنگ بود. شاید اولین شعر نیمایی ام بود. در کتاب( از نخلستان تا خیابان) هم این شعر آمده است و در یکی دو جای دیگر هم بعدها نقل شد. از جمله در کتاب فارسی سوم دبیرستان...
باغ نگاه
صبح، دو مرغ رها
بيصدا
صحن دو چشمان تو را ترك كرد
شب، دو صف از ياكريم
بال به بال نسيم
از لب ديوار دلت
پر كشيد
آفتاب
خار و خس مزرعۀ چشم تو
آبشار
موج فرو خفتهاي از خشم تو
ميشود از باغ نگاهت، هنوز
يك سبد از ميوۀ خورشيد
چيد!
فروردين ماه 1367
+ نوشته شده در یکشنبه نوزدهم اسفند ۱۳۸۶ ساعت 14:9 توسط علی رضا قزوه
|