نگردد هيچ كافر محو افسون غلط‌‌بيني‌

 محمدكاظم كاظمي‌

  حس مي‌كردم كه ادّعايم در مورد غلطهاي تايپي كتاب «بيدل به انتخاب بيدل‌» بايد منتج به نتيجه‌اي روشن شود، چون من هم در روزنامه و هم در وبلاگ خودم ـ آن هم با شمارگان بالا و خواننده‌هاي بسيار ـ مدعي فراوان بودن غلطهاي تايپي و استنساخي اين كتاب شده بودم و اين چيزي است كه جناب قزوه بدين باور ندارند و كل‌ّ غلطهاي كتاب (از هر نوع‌) را كمتر از صد مورد مي‌دانند، چنان كه مي‌فرمايند: «اگر ايشان (کاظمی) توانستند از اين نسخة چاپي هزارصفحه‌اي تنها صد غلط پيدا كنند، يعني هر ده صفحه يك غلط، بنده بيست سي دي خطي بيدل را به ايشان جايزه مي‌دهم تا با خيال راحت بنشينند و كل ديوان بيدل را كار كنند.»

من در آن نوبت كه نقدي بر اين كتاب نوشتم‌، ده صفحة ابتدايي كتاب‌، يعني صفحات شماره 57 تا 66 كتاب را خواندم و در آنجا، شش غلط محرز يافتم‌. اما اكنون بر آن شدم كه يك دهم كل كتاب‌، يعني حدود هشتاد صفحه از آن را بخوانم تا نتيجه‌اي كه مي‌گيرم دقيق‌تر باشد. اين هشتاد صفحه را هم از يك جاي كتاب انتخاب نكردم‌، بلكه صفحات 101 تا 110، 201 تا 210 و همين طور... 801 تا 810 از اين كتاب را مرور كردم و نتيجه‌اش را اينك تقديم حضور مي‌كنم‌.

البته اكنون و با خوانش يك دهم كتاب‌، به اين نتيجه رسيدم كه تخمين اولية من دقيق نبوده است‌، چون ميزان غلطها در صفحات بعدي‌، به ميزان آن ده صفحة اول نيست‌. ولي همينها هم در حدّي هست كه جناب قزوه يافتنش را ناممكن دانسته بودند و يابنده‌اش را مستحق جايزه‌.

ابتدا خوب است كه غلطها را نقل كنم‌. در هر مورد ابتدا ضبط موجود و در كنار آن با علامت «/» صورت درست يا صورتي را كه حدس مي‌زنم درست باشد نوشته‌ام‌.

ص 57. مقيم دشت الفت باش و خواب ناز سامان كن / مصراع دوم اين بيت افتاده است‌.

ص 57. ز جيب پا سري بايد كشيدن گاه‌گاه آنجا / مصراع اول اين بيت افتاده است‌.

ص 58. مغتنم داري شرر جولانگه آغوش سنگ / مغتنم دار، اي شرر

ص 58. مدعا از دل طلب نگذشته مي‌سوزد نفس / از دل به لب نگذشته‌

ص 59. ترش‌رويي ندارد عين جمعيت در اين محفل / يمن جمعيت‌

ص 60. مژه بر هم مزن تا نشكني زنگ تماشا را / رنگ تماشا را

ص 201. عمر بگذشت و همان با قدردان جلوه‌ايم / ناقدردان جلوه‌ايم‌

ص 205. بر ميان او نچربيد از ضغيفي پيكرم / ضعيفي‌

ص 206. دانه‌اي تا كي به چندين خط شاعر ريشه كرد / دانة تاكي‌... خط ساغر

ص 210. عيب جنونم فكن‌، ناله به فرمان كيست / عيب جنونم مكن‌

ص 310. در نفس رفته است فرصت عرضة جولان صبح / عرصة جولان‌

ص 401. كه ضبط آه بر آيينة زنگ مي‌بارد / بر آيينه زنگ‌

ص 401. شكسته حال ضعيفان چه رنگ مي‌بارد / شكست حال‌

ص 403. عنقايي‌ام از شهرت خود گشت فسردن / گشت فزون‌تر

ص 503. شبنم دم‌طينتم‌، بيدل‌! گر افسردم چه باك / شبنم رم‌طينتم‌

ص 505. از جيب هزاز آينه سر بر زده‌اي باز / از جيب هزار آينه‌

ص 506. غارت سرشتة نگة كافر توايم / نگه كافر

ص 603. ما و بيدل يا پر پروانه يكجا سوختيم / با پر پروانه‌

ص 709. يك نفس پيداي‌ات از عالمي دارد نشان / پيدايي‌ات‌

ص 710. از حلاوت بگذري ني قدردان درد باش / بگذر، اي ني‌

ص 802. چون كنم يارش‌، مقابل مي‌شوم با عالمي / چون كنم يادش‌

ص 804. جهانگردي است طوفان پردة جولان آهويي / جهان‌، گردي است طوفان‌بردة جولان آهويي‌

ص 806. پري زير بغل مي‌كردم از ميناي محسوسي / مي‌گردم‌

ص 809. دليل عافيت شمع عرض سوفار است / عرض زنهار است‌

ص 809. تو نيز جز به سرانگشت كام نشماري / گام نشماري‌

 

حال چند يادآوري را لازم مي‌دانم‌.

ممكن است بعضي از اين موارد واقعاً مطابق نسخة اساس ايشان باشد و در آن صورت از جناب قزوه خواهشمندم كه آنها را از فهرست من خارج كنند، تا بر ايشان جفايي نرفته باشد.

از جانبي ديگر، اين هم قابل يادكرد است كه من اين غلطها را بدون دسترسي به نسخة اساس جناب قزوه و بر اساس محفوظات و مختصر آشنايي‌اي كه با شعر بيدل دارم يافتم‌. اگر امكان مقابله با اصل نسخه وجود داشت‌، شايد (و تأكيد مي‌كنم شايد) موارد ديگري نيز به اين فهرست افزوده مي‌شد.

من در همه جایها، متن كتاب «بيدل به انتخاب بيدل‌» را خواندم و فقط در مواردي كه كلمه به نظرم بي‌ربط آمد، به نسخة كابل مراجعه كردم (از جمله موارد صفحة 804 و صفحة 809‌). شايد ضبط نسخة اساس آقاي قزوه همين چيزي باشد كه چاپ كرده‌اند، ولي در آن صورت ذكر اختلاف با نسخة كابل در پاورقي ضروري مي‌نمود تا دانسته شود كه اينها اختلاف نسخه است‌، نه اشتباه تايپي‌، چنان كه در ديگر موارد اختلاف با نسخة كابل پاورقي زده‌اند.

جناب قزوه فرموده بودند كه «غلطهاي اين تصحيح از هر نوع چاپي و دستوري و عدم رعايت فواصل يا بدخواندن متن‌، همه را اگر غلط تصور كنيم و خطاي تايپيست و نمونه‌خوان را هم به حساب مصححان بگذاريم‌، باز آن قدر نيست كه دوست بزرگوار من ادعا مي‌كنند.»

چنان كه مي‌بينيد، ايشان با گشاده‌دستي تمام به من اجازه داده‌اند كه حتي رعايت فواصل ميان كلمات را هم غلط به حساب آورم‌. ولي من فقط به غلطهاي تايپي و استنساخي بسنده كردم و با مرور يك دهم كتاب‌، 25 مورد يعني يك چهارم حد نصاب براي آن جايزة موعود را فراهم آوردم‌.

با اين وصف‌، تعداد كل غلطها را مي‌توان 250 مورد تخمين زد. اما اگر طبق فرمودة ايشان‌، خطاهاي نقطه‌گذاري و فاصلة كلمات را به اينها بيفزاييم‌، اين رقم خيلي بالا مي‌رود. من از اين نظر كاوش دقيق نكردم‌، ولي در حين همين بررسي‌، موارد برجسته‌تر را يادداشت كردم كه اينك مي‌نويسم‌.

اين موارد، مربوط به اعراب‌گذاري و نقطه‌گذاري است‌:

ص 66. حيرت‌، آيينة با خويش دوچار است اينجا / حيرت‌ِ آينه‌، با خويش دوچار است اينجا

ص 306. توان به ضبط نفس معني دل‌، انشا كرد / توان به ضبط نفس‌، معني دل انشا كرد

ص 306. چو عجز دست‌، به سررشتة نفس زده‌ايم / چو عجز، دست به سررشتة نفس زده‌ايم‌

ص 307. در نالة ني مي‌زند امروز شكر، موج / در نالة ني مي‌زند امروز، شكر موج‌

ص 308. حسن پنهان نيست‌، اما عشق راحت‌، دشمن است / حسن پنهان نيست‌، اما عشق‌، راحت‌دشمن است‌

ص 404. به چشم بسته مژگان‌، دستگاه خواب مي‌گردد / به چشم بسته‌، مژگان دستگاه خواب مي‌گردد

ص 807. اي شيشه نجوشيده عبث‌، سنگ نگردي / اي شيشه نجوشيده‌، عبث سنگ نگردي‌

(من براي هر يك از اين موارد، دليل دارم‌. ولي طرح دلايل‌، سخن را به درازا خواهد كشانيد. باز هم اگر ضرور باشد، در خدمت هستم‌.)

اما نابسامانيهاي رسم‌الخط و فاصلة كلمات هم قابل توجه است‌. تقريباً در همة اين كتاب‌، حرف اضافة «به‌» نزديك به كلمة بعدي (يعني با نيم‌فاصله‌) نوشته شده است و اين نادرست است‌. در بسيار جايها كلمة «يأس‌» به صورت «ياس‌» نوشته شده است‌. اين همه‌، كار را نيازمند يك ويرايش دقيق مي‌كند.

با اين همه اين را هم مي‌پذيرم كه كار ايشان نسبت به اغلب ديوانهاي موجود از آثار بيدل كه در اين سالها چاپ شده است‌، پاكيزه‌تر است‌، چون مثلاً من در دیوان بیدل عباسی ـ بهداروند، بدون كاوش و تفحص دقيق‌، در چهارصد غزل حرف الف و ب، حدود يكصد غلط محرز يافته‌ام‌.

از اين گذشته هرچند اعراب‌گذاري و نقطه‌گذاري جناب قزوه در مواردي ناصواب مي‌نمايد، در موارد بسياري كارگشاست و سبب سهولت بيشتر در خواندن كتاب‌.

سخن آخر اين كه اميدوارم كه اين كارم از نوع «شوخ‌ِ خلق پيش رويشان آوردن‌» (به قول ابوسعيد ابوالخير) نباشد و جناب قزوه اگر هم اين كتاب را به بازپيرايي نمي‌سپارند، براي كارهاي آينده ـ كه اميدوارم اين خدماتشان تداوم داشته باشد ـ اين ملاحظات را در نظر داشته باشند.

***************************************

 

تا علم فنا نیست همان بحث و همان بحث

 نوشته ی علی رضا قزوه

کاظمی عزیز!

بیدل ما و شما می گوید:

 

در نسخه ی مرگ است گر انصاف توان یافت

تا علم فنا نیست همان بحث و همان بحث

و اتفاقا بنده می خواهم از این علم فنای بیدل استفاده کنم و بحث را تمام کنم.

جناب کاظمی عزیز! همین که به زحمت افتادی و یک دهم کتاب را خواندی و به آمار 250 غلط در نزدیک به 1000 صفحه رسیدی دستت درد نکند و باز از این نظر که این کار را پاکیزه تر از نسخه های دیگر دیدی باز هم مرامت را شکر. رفیق نازنین من! قبول دارم برخی از غلط ها را و همان طور که قبلا هم توضیح دادم نسخه در مواردی ناخوانا بود و در برخی موارد هم صفحات را روی هم انداخته بودند و رصد کردن درست یک نقطه یا عدم آن کار حضرت کرام الکاتبین است و به هر حال مواردی هم هست که خودت می دانی در نسخه قدیم سرکج نمی گذاشتند و گاف و کاف را یک جور می نوشتند و ممکن است مواردی هم از چشم افتاده باشد. برخی موارد در مصراع با جابجایی ویرگول ها معنا کم و بیش فرق می کند اما به دو شکل خوانده می شود و من در این موارد دقت داشتم که لااقل بیت بی معنا نشود و اگر دو معنا بود یکی را انتخاب کردم و می توانستم اعراب گذاری هم نکنم و خودت می دانی که خیلی ها تن به این سختی نمی دهند و اعراب نمی گذارند پس لطفا اغلاط اعراب گذاری را بی خیال شو که هنر بیدل آن است که با اعراب هم بازی می کند و چون نیست خواجه بیدل معذور دار ما را. برخی موارد هم هست که در نسخه اساس اینطور نوشته شده و مبنای قضاوت شما بر مبنای نسخه های دیگر و یا ذوق خودتان است. (نمی گویم کابل که حساس نشوید. )

مثلا آنجاهایی که نوشتید مصراع اول و دوم افتاده حرفتان درست است.

غلط هایی از جنس فسردن و فزون تر و سوفار و زنهار  و ... مربوط به نسخه است. آنقدر هم چشم مان ضعیف نشده که دو را چهار ببینیم کاظمی جان!

در مواردی مثل آن رنگ ها و زنگ ها به نظرم هر دو درست می آید و زنگ در حوزه ی حس آمیزی های بیدل معنا پیدا می کند و یا لااقل غلط نیست. اما مراجعه ی دوباره به نسخه حرف شما را تایید می کند.

 برخی موارد هم اصلا غلط نیست. درست مثل این که من با حساسیت زیاد بخواهم بگردم از پاراگراف اول همین صحبت شما غلط هایی را بگیرم که اگر هم نمی گرفتم آسمان به زمین نمی آمد و اصلا خیلی ها اینجوری می نویسند. مثلا در سطر اول و سوم و پنجم بگویم غلطها غلط است و غلط ها درست است. یا چرا برای مدعی و خطی و کل تشدید نگذاشته اید. مواردی هم هست که چشم صاحب مرده ی ما ندیده مثل همین همزه های کوچک که چند تایش را هم به رخ کشیدی و یکی هم همین آیینه از میان هزار آیینه ای که گاه آینه می شود و گاه آیینه و ما در همه جا آن را با دقت رصد کرده بودیم. اما خداوکیلی به انصافت رجوع کن و بگو کتابی اگر از اشعار بیدل در دست تو باشد که هر چهار پنج صفحه اش یک غلط از این نوع باشد که تو غلط را علط نوشته باشی به این می گویند پر غلط؟ هر چند وجدانت بعد از خواندن صفحات بیشتر این کتاب با ما همنواتر شده ، با این همه شما برنده ی خوش شانس آن ده نسخه خطی هستید و من هم آن را به همراه یک دستگاه  سلام و یک مرسدس دعا تقدیم تان می کنم. به هر حال همین که بعد از قطعنامه 598 بنده توانستم با شما نیز به صلح نسبی برسم خدا را باید شکر کرد. البته برنده ی واقعی این گفتگوها من بودم که تو را حسابی سرکار گذاشتم تا هشتاد صفحه را بخوانی و اگر بدجنسی می کردم و می گفتم الا و بالله که همین تعداد بیشتر غلط ندارد لابد تو همه ی کتاب را ورق می زدی. اما همان طور که یک بار تعداد را زیاد کردی و آمارت پایین آمد مطمئن باش این بار آمارت پایین تر هم می آید. راستی آقای کاظمی عزیز! یک سوال دارم و آن این که تو چرا همه اش طرف غلط ها غش می کنی. آن همه پیشنهاد تازه در این نسخه هست و آن همه اختلاف اساسی با نسخه ی کابل دو کلمه هم من باب رضایت خدا و خلق خدا از این مطالب هم می گفتی. می دانم که الان در صدد نوشتن یک مقاله ی دیگری که من کلی خوبی تو را گفتم و ....

به هر حال تلاش های صادقانه ی شما را می ستایم و اگر خدا بخواهد در چاپ های بعدی پاره ای کاستی ها را اصلاح خواهیم کرد. به هر تقدیر بی انصافی ست اگر از زحمات شما تشکر و تقدیر نکنم و  این حساسیت مرا برای بار پنجم به خواندن دوباره ی آن کتاب فرا می خواند.

آن دفعه رویت را بوسیدم. این دفعه به خاطر رعایت قافیه مویت را می بوسم. حق نگهبانت باد.